معنی نارین قلعه

لغت نامه دهخدا

نارین قلعه

نارین قلعه. [ق َ ع َ] (اِخ) نام قلعه ای به غربی بغداد. (ناظم الاطباء).

نارین قلعه. [ق َ ع َ / ع ِ] (اِ مرکب) در قلعه ها که چندتوست قلعه ٔ درونی که از همه خردتر است. (یادداشت مؤلف): و توپچیان به دستور توپهای دروازه و بروج و بدن و نارین قلعه را... (تاریخ زندیه).


نارین

نارین. (ص) تر و تازه. || تابان. روشن. صاف.براق. || ظریف. آراسته. (ناظم الاطباء).

نارین. (مغولی، اِ) مغول به خزانه ٔ محتوی جواهرات و زر سرخ که زیر نظر مستقیم سلطان وقت بوده است نارین می گفته اند. رشیدالدین فضل اﷲ آرد: در این وقت پادشاه اسلام ضبط آن چنان فرمود که خزانها جدا باشد هرآنچه مرصعات بود تمامت به دست مبارک در صندوق نهد چنانکه اگر تصرفی رود فی الحال معلوم گردد... و پادشاه آن را قفل بزرگ زند... یک کس از خزانه داران به اتفاق خواجه سرائی معین محافظت می کنند... و هرآنچه زر سرخ بود و جامهای خاصی که در کارخانه ها بسازند، بر قاعده وزیر مفصل بنویسد و هم در عهده ٔ آن دو شخص مذکور باشد و تا پادشاه اسلام پروانه ٔ مطلق نفرماید قطعاً هیچ از آن خرج نکنند. و هرآنچه زر سفیدو انواع جامها بود که پیوسته خرج کنند خزانه داری و خواجه سرائی دیگر را نصب فرموده... تا آنچه از آن خرج رود وزیر پروانه می نویسد. و خزانه ٔ اول را نارین و دوم را بیدون می گویند. (تاریخ غازانی ص 332 و 333).


نارین بوقا

نارین بوقا. (اِخ) نارین طغای. ضبط دیگری است از ناری طغای و نارین طغای. رجوع به نارین طغای و نیز رجوع به از سعدی تا جامی چ 2 ص 76 شود.


نارین قماش

نارین قماش. [ق ُ] (اِ مرکب) پارچه ٔ ظریف خوب. (ناظم الاطباء).


بنت نارین

بنت نارین. [ب ِ ت ُ رَ] (ع اِ مرکب) خوردی گرم بازکرده. (مهذب الاسماء). ابن نارین و آن خوردی یا مطبوخی که نان در آن خورد کرده ترید کنند و دوباره آنرا گرم کنند. (از المرصع).


نارین دژ

نارین دژ. [دِ] (اِ مرکب) مانند ارگ دژی است که در دژ دیگر باشد. بالاحصار نیز بهمین معنی است. (آنندراج). || ونیز به معنی دژی است که بالای کوه باشد. (آنندراج).


نارین طغای

نارین طغای. [طُ] (اِخ) ناری طغای. ضبط دیگری است از ناری طغای. حمداﷲ مستوفی آرد: «امرا نارین طغای و طاشتمور در ملک فتنه اندیشیدند و قصد ارکان دولت داشتند چون رای جهان آرای پادشاه خلد ملکه [سلان ابوسعید] را معلوم گشت... در غُرّه ٔشوال سنه ٔ تسع و عشرین و سبعمائه بداس فنا کشته ٔ خود بدرود و به یاساق رسید. (تاریخ گزیده ص 611 و 612). رجوع به ناری طغای شود.


نارین آباد

نارین آباد. (اِخ) از دهات دهستان عباسی بخش بستان آباد شهرستان تبریز است در 33هزارگزی مشرق بستان آباد و 10هزارگزی جاده ٔ شوسه ٔ میانه به تبریز و در جلگه ٔ سردسیرواقع است و 166 تن سکنه دارد. آبش از چشمه و محصولش غلات و حبوبات و شغل مردمش زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4 ص 522).

حل جدول

نارین قلعه

از آثار تاریخی استان خراسان شمالی

فرهنگ فارسی هوشیار

نارین

مغولی گنج گوهر گنج شاهی (اسم) خزانه جواهر و زر سرخ که مستقیما تحت نظر سلطان بوده: } درین وقت پادشاه اسلام ضبط آن چنان فرمود که خزانه ها جدا باشد هر آنچ مرصعات بود تمامت بدست مبارک در صندوق نهد چنانکه اگر تصرفی رود فی الحال معلوم گردد. . . و هر آنچه زر سفید و انواع جامه ها بود که پیوسته خرج کند خزانه داری و خواجه سرایی دیگر را نصب فرموده. . . خزانه اول را نارین و دوم را بیدون میگفتند. ‎{

نام های ایرانی

نارین

دخترانه، منسوب به نار، تر و تازه

فرهنگ فارسی آزاد

قلعه

قَلْعَه، در تاریخ امر بطور خاص به «طبرسی» در مازندران و ایضاً به قلعه خواجو در نیریز و قلعه علی مردان در زنجان و قلعه ماه کو و قلعه چهریق و قلعه عکّا اطلاق شده است. قلاع دیگر نیز وجود دارد،

فارسی به عربی

قلعه

حصن، ذخیره، قلعه

معادل ابجد

نارین قلعه

516

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری